وبلاگ راه حقیقت

...مظهر قدرت ایران، شهدا هستند

وبلاگ راه حقیقت

...مظهر قدرت ایران، شهدا هستند

وبلاگ راه حقیقت
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

داستانک نماز اول وقت

شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۴۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

(شهید عباس بابایی)

داستان از زبان شهید عباس بابایی:

مدرک پروازم لنگ یک امضای این ژنرال آمریکایی بود. داخل اتاقش

بودم و با هم صحبت می کردیم. یک لحظه بلند شد و به بیرون اتاق 

رفت. کمی منتظرش ماندم. یکدفعه نگاهم به ساعتم افتاد، دیدم وقت

نماز است. باز هم صبر کردم تا شاید ژنرال بیاید اما نیامد. بالاخره 

تصمیم خودم را گرفتم و روزنامه ای را که داشتم در گوشه ای از اتاق

پهن کردم و مشغول به خواندن نماز شدم؛ در اواسط نماز بودم که 

احساس کردم در باز شد و ژنرال داخل شد. مانده بودم چه کار کنم؟

نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ تصمیمم را گرفتم و نماز را تا آخر 

خواندم. بعد از اتمام نماز آن ژنرال آمریکایی به من گفت: چه کار 

می کردی؟

من هم برایش توضیح دادم که این عبادت ماست و ما باید آن را در 

زمانی مشخص ادا کنیم.

ناگهان ژنرال گفت: پس شاید برای همینه که پشت سر هم ازت گزارش

می رسد که رفتار های عجیبی داری!

یکدفعه دیدم ژنرال دستش را به طرف مدرک من برد و آن را امضا

کرد و گفت: تبریک!

  • سید محمد هاشمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی