داستانک احترام
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مهدی باکری)
یکی از همرزمان شهید می گفت:
مهدی از کشتن نفرت داشت. هدف او پیروزی بر سران عراق بود نه مردمشان. همیشه می گفت:(هر وقت دیدید دشمن تسلیم شد دیگه شلیک نکنید.) دیدن کشته های عراقی ناراحتش می کرد و روی آنها پای نمیگذاشت. گاها پیش می آمد که باید از کانالی پر از جنازه های عراقی ها رد می شدیم. به هیچ وجه روی آنها پای نمیگذاشت و میمیگفت:(هر کدوم از اینها عزیز یک خونواده هستند. خدا میدونه که الان زن و بچه و پدر و مادرشون الان در چه حالی هستند. و فکر کن چه حالی میشوند وقتی بفهمند ما داریم از روی جنازه عزیزانشون رد میشیم و روی اونها پای میگذاریم.) میگفت:(من نمیدونم این جنازه شیعه است یا سنی! عرب است یا غیر عرب، فقط میدونم که آآدمهو حالل مرده و ما باید به جنازشون احترام بگذاریم. اینا رو صدام به زور به جنگ فرستاده. شاید خیلی از اینها با ما سر جنگ نداشتند و ندارند. اما اگر سر جنگ هم داشته باشند. حالا که کشته شدند باید به جنازه اونها احترام گذاشت.)
کتاب نمی توانست زنده بماند
- ۹۹/۰۲/۲۱
- ۱۲۹ نمایش