داستانک کتاب خوانی
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
یکی از دوستان شهید تعریف میکرد:
محسن عشق کتاب بود. یک مرکز کتاب خوانی در نجف آباد تاسیس کرده بود به اسم نون والقلم! پنجشنبه ها می آمد سراغم و کتاب ها را روی موتورش بار می زدیم و میبردیم گلزار شهدا تا نمایشگاه بزنیم. چون کتاب ها زیاد بودند و وسیله حمل و نقل مان هم موتور بود باید سه، چهار بار میرفتیم و می امدیم. هر کتابی که محسن برای فروش به نمایشگاه می برد،خودش قبلا آن را خوانده بود و جوری برای مردم درباره آن کتاب توضیح میداد که مردم فکر میکردند، خود محسن نویسنده کتاب است! یکبار هم رفت پیش رئیس آموزش و پرورش و به ایشان گفت:( هماهنگ کنید که توی مدارس برای بچه ها نمایشگاه کتاب بزنم.) از آن به بعد محسن اکثرا کتاب های دفاع مقدس و شهدا را میبرد و نمایشگاه های عالی میزد. در مدارس اینگونه نبود که بنشیند تا کسی بیاید و کتاب بخرد. افراد را صدا میکرد و در صندلی کنار خودش می نشاند و برایشان درباره کتاب توضیح میداد. شاید کتاب های محسن باعث شد تا بعضی ها با شهدا آشنا شوند. بعضی از دانش آموزان پیش او می آمدند و میگفتند:( کتاب های شما عالی است اما ما الان پول نداریم که بخریم.) محسن میگفت:( عیبی نداره. شما کتاب رو ببر و هروقت پولش رو داشتی برام بیار! اگر هم نداشتی که هیچ! به عنوان هدیه باشد!) و اینگونه طرف حتما کتاب رو می برد.
کتاب حجت خدا
- ۹۹/۰۴/۱۶
- ۱۱۱ نمایش