وبلاگ راه حقیقت

...مظهر قدرت ایران، شهدا هستند

وبلاگ راه حقیقت

...مظهر قدرت ایران، شهدا هستند

وبلاگ راه حقیقت
دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

داستانک سفره خونه

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۴۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

(شهید مدافع حرم مجید قربان خانی)

یکی از دوستان شهید قربان خانی تعریف می کرد:

در سولوقون سفره خونه داشتیم. جای خلوت و دنجی بود با آب و هوای عالی! اکثر میز ها رزرو میشدند و آخر هفته ها هم میزبان هنرمندان معروف بودیم. یک روز مجید با عجله آمد و گفت:( حسن! زود یه شیشلیک، سالاد و نوشابه سفارشی بیار!!) بهش گفتم:( همه میزها  رزرو هستند. بیا پیش خودم بشین.) گفت:( رزرو کشک کیه؟؟ زود بیار عجله دارم!) غذا را آماده کردم و رفتم پیش مجید. دیدم روی یکی از دنج ترین میزها، پسری سیزده چهارده ساله با گونه هایی آفتاب سوخته و دستانی خشک و پر از ترک نشسته است. به مجید گفتم:( این بچه را چرا آوردی اینجا؟؟ تو کِی میخوای آدم شی؟؟) مجید گفت:( چی داری میگی؟ این بچه سر خیابون زیر گرمای آفتاب داشت دستفروشی میکرد. بابا هم نداره! سر صحبت رو باهاش باز کردم و پرسید شیشلیک چیه؟ منم برابرای اینکه فکر نکنه چیز خیلی مهمیه یا اینکه فکر کنه یه غذای خارجیه، آوردمش اینجا!) بهش گفتم:( مرد حسابی می خوای بذل و بخشش کنی، از جیب من می بخشی؟) گفت:( جیب من و تو نداره که! ثوابش رو با هم شریک می شیم!)

 

کتاب مجید بربری

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۹/۰۴/۱۷
  • ۱۳۴ نمایش
  • سید محمد هاشمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی