داستانک نماز در میان خمپاره
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۵۶ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
(شهید مدافع حرم محسن حججی)
روایتی از یکی از همرزمان شهید حججی:
از داعش یک روستا را پس گرفته بودیم ولی هنوز در آن درگیری
بود. وسط خمپاره و نارنجک و تیر و تفنگ بودیم که ناگهان دیدیم
محسن بلند شد. به او گفتم: چیکار می کنی؟
گفت: وقت نماز ظهره و باید نماز رو خواند!
دوتا از بچه های سپاه به او گیر دادند. بدون هیچ توجه و حرکت
خاصی محسن گفت: آقا کاری به کار من نداشته باشید.
و محسن میان آن آتش و بمب و خمپاره بی خیال همه چیز ایستاد و
نمازش را خواند...
کتاب حجت خدا
- ۹۸/۰۶/۲۴
- ۹۹ نمایش
:)